با خودم فکر می کردم تحقق رویاهایم غیر ممکن است .
اما خدا گفت :هر چیزی ممکن است .
گم شده بودم ؛گیج بودم ؛فکر می کردم هیچ وقت جوابی پیدا نخواهم کرد .
اما خدا گفت {{من هدایتت می کنم }}
خودم را باختم ؛فکر می کردم نمی توانم از عهده اش بر آیم.
اما خدا گفت:{{تو از عهده هر کاری بر می آئی}}
غمگین بودم احساس کردم زیر کوهی از ناامیدی گیر افتادم .
اما خدا گفت:{{غم هایت را روی شانه های من بریز}}
فکر کردم نمی توانم،من انقدر با هوش نیستم .
اما خدا گفت:{{من به تو خرد لازم را می دهم}}
بار گناهم رنجم می داد ،برای کارهای بدی که کرده بودم
از دست خودم عصبانی بودم .
اما خدا گفت{{من تو را می بخشم }}
از خودم بدم می اید ،فکر می کردم هیچ کس مرا دوست ندارد
اما خدا گفت {{من به تو عشق می ورزم}}
گریه می کردم ،زیرا تنها بودم.
اماخدا گفت{{من همیشه با تو هستم}}