سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آنوقت که درهای غم با دعای تو

به روی من بسته شود دگر میتوانم

سبب خیر شوم من در خانه غم

چگونه

میتوانم خوبی کنم ؟ای مهربانم!!!!

این تو هستی بادردهایت خوبی را 

هدیه میکنی مرا چه به خوبی کردن

اما نه !!!میدانم اشتباه میگویم

 که با بستن

درهای غم باز از یاد میبرم که سبب

خیر شوم وبا تمام هوس عهدم را 

میشکنم!!!  


+ نوشته شده در چهارشنبه 90/7/13ساعت 4:30 عصر توسط حسن نظرات ()



خدای خوب و مهربونم امشب هم شایدمثل همیشه گناه وخسته گیامو واست آورده باشم

ولی همون امیدی که منوهمیشه به داشتنش دعوت میکنی مجبورم میکنه به داشتنت

عادت بکنم و خیلی خوب بفهمم غیر از تو امیدی نیست !

من که میدونم دل بستن غیر تو یعنی فنا شدن دردنیا وابدیت!

باور کن هرلحظه که تورا در نگاه غیر جستجو میکنم ترس تمام وجودم را میگیرت که چه

راهت به بیراهه میرم اما ان لحظه که تورادر خود  پیدا میکنم

از مهر نگاهت نگاهم پر از شرم میشود! 

خدای یکتا تو هیچ کس نداری اما نمی ترسی من که تو را دارم باز میترسم

و من با تمومه داشتن بزرگیه محبتت باز پر از نیازم وتو بی نیاز از محبتم

حالا من باهمه نیازم تو را شکر میکنم واسه داده هایت که مرااز شادی لبریز

و نداده هایت که با اعطا کردنش شادی مرامی گرفت!

                                                             

 


+ نوشته شده در سه شنبه 90/6/15ساعت 9:48 عصر توسط حسن نظرات ()



سلام به روی ماه خواننده ی این شعر هر جای این دنیای زیبا و شگفت انگیز که هستید دعا و آرزوی ما این است نگاه قشنگ خدا همراه دل پاکتون باشه راستی یک نفر به نویسنده این وبلاگ اضافه شد معرفی می کنم{{شاعر این شعر ابجی ننه گلاب }}انتقاد و نظر یادتون نره باید فکر کردباید فکر کردباید فکر کرد

همسفر از اول راه که با من بودی

دیوانه ومعشوق و،محونگاهم بودی

گفتی که یک آن زنگاهم مردی

بااین حرف همه دل مرا هم بردی

عجب !دلم از فریبه عشقت خواب بود

لیک ابلیس درونم از کام لبت بیدار بود

بی رحم ،ان لحظه که معصوم نگاهم را دیدی

با هوست چطور میوه ممنوع دلم را چیدی

همه گفتن دست بردار از این عشق بی فرجام

ولی من گویم توبه می کند عشقت سرانجام

هر ان کس وناکس که از کنارم رد شد

هی گفتم،تا وفای مجنون مرا از بر شد

آن با خبران عاقل از جهل درونم

تومرا لیلی خواندی بی خبر که خود مجنونم

دیروز که از نگاهشان خواندم ،حسد بود

امروز فهمیدم نگاهشان بحالم افسوس بود

اکنون که در اخر راه شکستن قلبم را دیدی

تازه فهمیدی که بی راهه رفتی و رسیدی

 


+ نوشته شده در سه شنبه 90/6/15ساعت 12:53 صبح توسط حسن نظرات ()



سلامدوست داشتنخوش آمدید ممنون میشم اگه این داستان رو بخونیت قول میدم تحت تاثیر قرار بگیرید...

عشق واقعی یعنی این{ممنون میشم نظرتونو بدونمباید فکر کرد}

نابینا....

چندین سال پیش دختر نابینا زندگی می کرد که به خاطر نابینا بودن

از خویش متنفر بود.او از همه نفرت داشت،الا نامزدش.

یک بار،دختر به پسر گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند،آن روز،روز

ازدواجشان خواهد بود.

تا این که سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک

جفت چشم به دختر اهدا کند .

آن گاه بود که توانست همه چیز،از جمله نامزدش را ببیند.

پسر شادمانه از دختر پرسید{{آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده ؟}}

دختر وقتی که دید پسر نابینا است،شوکه شد .بنابر این در پاسخ

گفت:{{متاسفم ،نمی توانم با تو ازدواج کنم،آخر تو نابینایی.}}

پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ،سرش را به

پایین انداخت و از کنار تخت دور شد .بعد رو به سوی دختر

کرد و گفت:{{بسیار خوب،فقط از تو خواهش می کنم مراقب چشمان من باشی.}}


+ نوشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت 1:20 عصر توسط حسن نظرات ()



اشک زیباتریین شعر،بی تاب ترین عشق،ناب ترین ایمان ،داغ ترین اشتیاق

تب دار ترین احساس،خالص ترین بیان ولطیف ترین دوست داشتن است

که همه در کوره گداخته دل به هم آمیخته ،ذوب گشته و به صورت قطره ای گرم به نام

اشک بر گونه انسان جاری می شود پس چشم صادق تر از زبان می گوید....

دکتر شریعتی


+ نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:58 عصر توسط حسن نظرات ()



همچو گل می سوزم از سودای دل

 آتشی بر سینه دارم ،جای دل

 چیست عشق؟آتش به دل افروختن

کار آتش نیست غیر سوختن

عاشقی ،خاص  دل زار من است

شمع عشقم ،سوختن کار من است

شمع را از ترک جان تشویق نیست

عاشقان را فکر جان خویش نیست

طایر غافل ،اسیر دانه است

 جان سپردن شیوه ی پروانه است

کس، نبیند بی قراری های من

نا مرادی هاوخواری های من

 عمر من روز سیاهی بیش نیست

از وجودم اشک و آهی بیش نیست

 


+ نوشته شده در جمعه 90/6/4ساعت 2:51 عصر توسط حسن نظرات ()



با خودم فکر می کردم تحقق رویاهایم غیر ممکن است .

اما خدا گفت :هر چیزی ممکن است .

گم شده بودم ؛گیج بودم ؛فکر می کردم هیچ وقت جوابی پیدا نخواهم کرد .

اما خدا گفت {{من هدایتت می کنم }}

خودم را باختم ؛فکر می کردم نمی توانم از عهده اش بر آیم.

اما خدا گفت:{{تو از عهده هر کاری بر می آئی}}

غمگین بودم احساس کردم زیر کوهی از ناامیدی گیر افتادم .

اما خدا گفت:{{غم هایت را روی شانه های من بریز}}

فکر کردم نمی توانم،من انقدر با هوش نیستم .

اما خدا گفت:{{من به تو خرد لازم را می دهم}}

بار گناهم رنجم می داد ،برای کارهای بدی که کرده بودم

از دست خودم عصبانی بودم .

اما خدا گفت{{من تو را می بخشم }}

از خودم بدم می اید ،فکر می کردم هیچ کس مرا دوست ندارد

اما خدا گفت {{من به تو عشق می ورزم}}

گریه می کردم ،زیرا تنها بودم.

اماخدا گفت{{من همیشه با تو هستم}}


+ نوشته شده در چهارشنبه 90/6/2ساعت 1:58 عصر توسط حسن نظرات ()



اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir


+ نوشته شده در چهارشنبه 90/6/2ساعت 1:26 عصر توسط حسن نظرات ()






فال - قیمت خودرو - خرید vpn - دانلود افزار